رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

unforgettable moments

کلاس

سلام پسر جان این روزها اگه یه چیزی ازت بپرسم بهم جواب میدی " آره پسر جان ... " الهی مامان برات بمیره . احساس میکنم دیگه من رو دوست نداری . از وقتی میبرمت مهد ، همش سراغ بابا رو میگیری . قبلا اگه من و امیر با هم میومدیم دنبالت . تو میپریدی بغل من و امیر رو زیاد محل نمیکردی . ولی الان   میری بغل امیر ...  اشکال نداره .... از دیروز ظهر که رفتیم خونه مانی نی دیگه ندیدمت چون شب دیر اومدم و تو خوابیده بودی و امروز هم که خونه مامان امیر هستی و تا غروب نمیبینمت .... د یشب رفتم برات { آپتیموس } خریدم امشب یا فردا صبح بهت میدم . امیدوارم خوشحال بشی ... خیلی ناراحتم ... از 14 ت...
29 تير 1391

خدا رو شکر !

سلام پسر گلم امروز داشتم میومدم سر کار توی تاکسی رادیو داشت آموزش عربی میداد . خدا رو شکر که دیگه مجبور نیستم عربی بخونم ! امیدوارم تا زمان تو ، درس عربی از سیستم آموزشی حذف بشه ! نمیدونم چه معنی داره که ما دستور زبان عربی رو یاد بگیریم ؟ اصلا کجا به دردمون میخوره ؟ بگذریم . ...
17 تير 1391

فردا

سلام پسر گلم فردا تولدت و خلاصه با این که امیر این همه شل بازی در آورد و همه چیز رو برای روز آخر گذاشت تونستیم صندلی و بقیه وسایل رو تهیه کنیم . الان من استرس دارم . مثل همیشه ... خاله مژگان و خاله سمیه نمیتونن بیان . کلی اعصابم خراب شد . این چند روز حسابی بارون اومد و هوا یه کم خنک شد . البته الان دوباره آفتاب شده و خدا کنه فردا هواگرم نباشه . فینگیلی مامان فردا 3 سالت تموم میشه . من شنبه با عکسها میام . پس تا اون روز خدا حافظ ....   ...
14 تير 1391

دلم گرفته

سلام پسر گلم چند روز دیگه ، بیشتر به تولدت نمونده ... داره بارون میباره . خدا کنه هوا همین طوری خنک باشه ... دیروز رفتم برات یه عالمه بادکنک خوشکل سفارش دادم . اما از شانس بد هر جا رو میگردم بادکنک ( bob sponge ) باب اسفنجی ، پیدا نمیشه ... از دیروز دیگه تصمیم گرفتم هیچی نخورم تا تولد !  اگه یه ذره چاق بشم دیگه لباسم اندازم نمیشه ! خدا کنه تو از دیدن بادکنکها و کیک تولدت خوشحال بشی . دوست دارم خیلی . دیروز اصلا ندیدمت . بهتر بگم تو من رو ندیدی . ساعت 10:30 اومدم . تو خواب بودی . تا امروز ظهر که میام خونه مانی نی ، حسابی بغلت کنم . دلم برات تنگ شده !! به قول خودت که اون روز جمعه به من گفتی :...
12 تير 1391

اتل متل ...

سلام این روزها برام اتل متل میخونی : اتل متل ، توتوله گاو حسن چه جوره ؟ بقیه اش رو بلد نیستی من باهات میخونم : نه شیر داره ........  تو میگی : نه ستون ! گاوش رو بردن ...... تو میگی : هندستون یک زن ....... تو میگی : نمیدونم ! اسمش رو بذار ............ تو میگی : زمستون ! خلاصه همه رو غلط و غلوط میخونی ...   ...
4 تير 1391

نی نی جدید !

سلام به پسر خوب مامان . دیروز فهمیدیم که یه نی نی جدید تو راه !!!!  نه بابا ، برای خودم نه برای یکی از همکار ها !  هه هه هه ! همه تعجب کردین ؟ آره آخه تو اولین بچه نمایندگی هستی و حالا این یکی میشه دومین ! یک ماه و نیم . خدا کنه که سالم باشه و همه چی به خوبی و خوشی بگذره .... فعلا دیگه وقت ندارم . تا بعد .... ...
1 تير 1391
1