کلاس
سلام پسر جان این روزها اگه یه چیزی ازت بپرسم بهم جواب میدی " آره پسر جان ... " الهی مامان برات بمیره . احساس میکنم دیگه من رو دوست نداری . از وقتی میبرمت مهد ، همش سراغ بابا رو میگیری . قبلا اگه من و امیر با هم میومدیم دنبالت . تو میپریدی بغل من و امیر رو زیاد محل نمیکردی . ولی الان میری بغل امیر ... اشکال نداره .... از دیروز ظهر که رفتیم خونه مانی نی دیگه ندیدمت چون شب دیر اومدم و تو خوابیده بودی و امروز هم که خونه مامان امیر هستی و تا غروب نمیبینمت .... د یشب رفتم برات { آپتیموس } خریدم امشب یا فردا صبح بهت میدم . امیدوارم خوشحال بشی ... خیلی ناراحتم ... از 14 ت...
نویسنده :
mahtala
13:14